اگر نمی توانی مثل حافظ شعر بگویی، خطی ننویس. اگر هنوز شبیه تارکوفسکی فیلم ساختن را بلد نشده ای سمت دوربین نرو. اگر نمی توانی شبیه هایدگر تفلسف کنی، نیاندیش؛ و اگر هنوز نتوانسته ای شبیه آدریان بر صدایت مسلط بشوی، خفه شو. زمانه، آدم های متوسطی را که با علم به معمولی بودن ساکت می مانند، بیش تر از آدم هایی دوست دارد که علیرغم کوچک بودن می خواهند بیش از حد خود دیده شوند...
بعضی روزها سختاند.سنگیناند.بعضی لحظه ها انگار بار عالَم روی شانه های نحیف ِ روحت افتاده.که شاید گوشه ای نشسته باشی اما تا قله ی قاف میروی و سقوط میکنی، در یک قدمی ِ فتح.شاید هم چند قدم عقب تر !
که من این لحظه های سنگین ِ متوالی را شب ها در مامن همیشگی، در جایی که همه برای آسایش انتخاب میکنند و من برای فرار ، هضم میکنم.همآنجا که هر بیننده( یا بقول استاذُنا، "ناظر ِ بیرونی ") حکم بر خواب بودنم میدهد، فرار میکنم؛ از عالم واقع ِ سخت ِ هولناک ِ
در بسامد به زمین نشستن هواپیماهای بی-52 امریکای
امپریالیست در دوحه و نگرانی از اقدام جنون آمیزش، به گمانم اگر هوای حوصله ابری
نباشد و کسی در سر سودای تفلسف داشته باشد، به طور طبیعی باید به سراغ مکاتب و
متفکران اضطراب و تشویشی برود که گفتارشان
مبین ضرباآهنگ آخرالزمان است و به شکل تیره ای ساحت سیاست را با همان تصویر
دیرپایی تصور می کنند که "ماکس وبرِ"شهیر در کوته کلامی خلاصه کرده بود:
نزاع همیشگی میان نبوغ شیطان و عشق و مهربانی خداوند! با این ح
در بسامد به زمین نشستن هواپیماهای بی-52 امریکای
امپریالیست در دوحه و نگرانی از اقدام جنون آمیزش، به گمانم اگر هوای حوصله ابری
نباشد و کسی در سر سودای تفلسف داشته باشد، به طور طبیعی باید به سراغ مکاتب و
متفکران اضطراب و تشویشی برود که گفتارشان
مبین ضرباآهنگ آخرالزمان است و به شکل تیره ای ساحت سیاست را با همان تصویر
دیرپایی تصور می کنند که "ماکس وبرِ"شهیر در کوته کلامی خلاصه کرده بود:
نزاع همیشگی میان نبوغ شیطان و عشق و مهربانی خداوند! با این ح
نتیجه تفلسف چند دقیقه ای امروز:
اگر شما کتابی بخوانید، اگر شما به یک سخنرانی گوش دهید، و اگر شما سر کلاسی حضور پیدا کنید یا در جلسه ای شرکت کنید یا...
-------------------------------------------
بعد از شما پرسیده شود: «چه شد؟»
-------------------------------------------
چنانچه بتوانید مطالبی که در آن کتاب یا سخنرانی یا کلاس یا جلسه یا... مطرح شد را توضیح دهید و به خوبی منتقل کنید؛ بدیهی است که آن مطالب را به خوبی دریافته و درک کرده اید.
اما اگر نتوانید آن مطالب را بیان کنید و از عباراتی
1.از آنجا که دین ادیان تحریف شده مسیحیت و یهودیت، با پیشرفت علم با چالش هایی جدی روبرو گردید ( از جمله عدم انطباق با امور علمی، علم ستیزی، عدم جوابگویی به نیازهای اساسی بشر و...) اندیشمندان حوزه علوم انسانی طرفداران این دین را بر آن داشت تا با تفلسف و فلسلفه بافی کمبودهای بسیار زیاد این ادیان از یک طرف و تناقضات آموزه های دینی از طرف دیگر را جبران کنند.2. برخی از به اصطلاح اندیشمندان غرب، با توجه به اینکه خودشان با خبر از پشت پرده بافته های دان
بیانیه گام دوم که منتشر شد خدا را شکر خیلیها دوباره بهانه پیدا کردند فلسفه ببافند. از اساتید دانشگاه تا نمایندگان ابنالوقت مجلس شورا که دبیرخانه (!) هم برای بیانیه راه انداختند تا رئیس قوه که حکمت به خرج داده و وقت محترم یک جلسه دیگر از جلسات قوه را به اندیشهش در این باب اختصاص داده و درس خارجی رفته، تا ائمه جمعه و روحانیت معظم که در نعت و کشف وجوه الهی صاحب بیانیه منبرها رفتهاند، تا مدیر مسخره سایپا که فرموده «بیانیه گام دوم انقلاب را
متوهمهای توییتر فکر میکنند تمام ایران مثل آنها فکر میکند و حکومت مقصر تمام این ناهنجاریست؛ بدون سرمایه اجتماعی مردم احمقی که ایدئولوژی آنقدر بر زندگیشان مستولی شده که توانایی زیستنشان را هم ازدستدادهاند، هرگز نمیتوان تا این اندازه بر زندگی شخصی آدمها اعمال نفوذ کرد. آدمهایی که بروزِ کوچکترین نسیمی از زندگی عادی عصبانیشان میکند، آدمهایی که در کمترین نمودِ زنانگی، رنگی از شیطان میبینند، احمقهای غیرقابل تحم
این نوشتار، فقط یک هایپوتز در حیطه زبانشناسی، حاصل مکالمات من و یک دوست، و فاقد ارزش اثبات شده علمیست.نکته خیلی جالبی پیرامون اقوام جهان، زبانهاشون و رویکرد مفاخرشون به معرفت وجود داره. برای مثال افاضل این منطقه، رو به بلاغت و تغزل و عرفان و اندرز آوردن. چنانچه میبینید، مفاخر فارسیزبان (مقصودم از فارسیزبان، فارسی آمیخته با عربیه. فارسی که به ریشههای آرامی نزدیک شده) حافظ و سعدی و سنایی و مولوی هستن. به ازای هر فیلسوف و عالم در ای
در ادبیات فارسی ما به خر توجه شده است. سعدی علیه الرحمه می فرمایند کهخر عیسی گرش به مکه برند چون بیاد هنوز خر باشداگر با مثنوی مولانا مانوس باشید باید بگویم عنوان دیگری هم میتوان برای این اثر ادبی گذاشت؛ خرنامه. چراکه مولوی بسیار و در مناسبتهای مختلف از خر صحبت کرده.از علم می توان انتظارات مختلفی داشت مثلا خرابی ها را آباد کند، نادان را دانا کند و آینده را بسازد ولی تنها یک انتظار را نمیتوان از آن داشت.درسته، خر را نمیتواند آدم کند. ب
بعضی از فلاسفه بزرگ، مثل سن مارکوس اورلیوس آگوستین و ژان ژاک روسو، هر کدام کتابی دارند به اسم «اعترافات» که در واقع خودزندگینامه نوشت آنها است و واقعا هم اعترافات شرم آوری در بعضی از قسمتهایش دارند! البته که من فیلسوف نیستم ولی فکر می کنم به خاطر همه کتابهای فلسفه ای که خوانده ام و درس داده ام، حق دارم گوشه کوچکی از اعترافاتم را بنویسم که البته همان قدر که خودم از نظر «تفلسف!!!» به پای سن و ژان نمی رسم، اعترافاتم هم از نظر «شرم آوری» به پای آن
✅ چندسال قبل، در جمعی غیرطلبگی با
دوستان و آشنایان، یکی از اقوام گفت: «به نظر تو اگر همه روحانیها را جمع و سوار یک
کشتی کنند و به دریا ببرند و کشتی غرق شود، فردا چه مشکلی در این کشور رخ میدهد؟
کار چه کسی لنگ میشود؟ نقش شما در این جامعه چیست؟»
✅ سؤال اگرچه
در قالب شوخی بود و از سر بیاطلاعی بسیار زیاد نسبت به فعالیتهای فعلی روحانیت و
خلاصه همه خندیدیم اما واقعا سؤالی جدی بود، تأملی کردم و گفتم: «هیچی اگر این
اتفاق بیافتند و دیگر طلبها
✅ شما ولایت فقیه را
امری نوپدید دانسته و میفرمایید:
«تعبیر ولایت فقیه
تعبیری جدید و مرتبط با سدههای اخیر است»
✅ اولاً: فهم شما از فقه و فقاهت اشتباه است، چرا که گمان نمودهاید لازمهی حجیت
امری در فقه این است که از ابتدای تاریخ فقاهت، آن مطلب در کتب فقها وجود داشته
باشد؛
و شاید توجه ندارید که لازمه این تصور سدّ باب اجتهاد و فقاهت است؛
فقها از ۴ منبع: "کتاب، سنت، عقل و اجماع" با توجه به قواعد مشخص و مسائل پشآمد، احکام دین را
استنبا
درباره این سایت